اطلاع از بروز شدن
چهارشنبه 85 دی 27
انتقال یافته از وبلاگ قبلی ام لبگزه ی بلاگفا
شنبه پنجم شهریور 1384ساعت 16:12
همین که باز کردم این غزل زیبا آمد که الحق با سعدی خوب پا یه پا آمده است .. برای اینکه شما هم در لذت این شعر با من سهیم باشید برایتان می نویسم:
گر چه مستیم و خرابیم چو شب های دگر باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
مست مستم مشکن قدر خود ای پنجه ی غم من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر
چه به میخانه چه محراب حرامم باشد گر به جز عشق توأم هست تمنای دگر
تا روم از پی یار دگری می باید جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر
نشنیده است گلی بوی تو ای غنچه ی ناز بوده ام ورنه بسی همدم گلهای دگر
تو سیه چشم چو آیی به تماشای چمن نگذاری به کسی چشم تماشای دگر
باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز اوستادان و فزودند معمای دگر
این قفس را نبود روزنی ای مرغ پریش آرزو ساخته بستان طرب زای دگر
گر بهشتی است رخ توست نگارا که در آن می توان کرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زیبا صنم این قدر جفا زیبا نیست گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر
می فروشان همه دانند عمادا که بود عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر